«محمدسعید ایزدی» زادهی سال ۱۳۴۷ در شهر همدان است. او تحصیلات دورهی ابتدایی تا متوسطهی
خود را در شهر همدان گذراند و در سال ۱۳۶۶ برای تحصیل در رشتهی معماری
وارد دانشکدهی معماری پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. وی فعالیت حرفهای
خود را در سال ۱۳۶۸ از «شرکت توسعهی خانهسازی ایران» آغاز نمود و سپس در «شرکت
نقش جهان پارس» در محضر «هادی میرمیران» به ادامهی این تجربهاندوزی پرداخت. او
در سال ۱۳۷۵ به وزارت مسکن و شهرسازی دعوت شد و در راهاندازی جریانی نقش
کلیدی داشت که بعدها بهعنوان یک نهاد رسمی، شرکت بازآفرینی شهری یا عمران-بهسازی
نامیده میشد. او در سال ۱۳۸۰ بهقصد ادامهی تحصیل، رهسپار
کشور انگلستان شد و مدرک دکترای خود را در رشتهی مرمت شهری با تأکید بر سیاست
بازآفرینی شهری دریافت نمود. وی در این دوران بر روی بهسازی و نوسازی شهری متمرکز
بود. ایزدی در سال ۱۳۸۸ به ایران بازگشت و در راهاندازی مرکز مطالعات شهرسازی در
وزارت راه و شهرسازی دولت دهم کوشید. او از سال ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۸ به معاونت بخش مسکن وزارت راه و
شهرسازی منصوب گردید و در این مدت با تبیین سیاست بازآفرینی شهری بهعنوان یکی از
سیاستهای توسعهی شهری بر ارتقای کیفی در بافتها، محلههای قدیمی و اراضی درون
شهری تأکید کرد. تصویب سند ملی بازآفرینی شهری، ارتقای جایگاه نهاد بازآفرینی در
حرفه، دولت و دانشگاه و آغاز فعالیتهای اجرایی در ۴۴۰ محله از محدودهی محلاتِ هدفِ برنامههای بهسازی و نوسازی
شهری از اقدامات او در این مدت بهشمار میرود. این سیاست بهدلایل تغییرات در ساختار و بدنهی مدیریتی و نگاه
کمیگرایانهی دولت بعدی با تغییر رویکردیِ شگرفی مواجه شد و برنامههای اجرایی بر
اولویتهای دیگری چون مسکن متمرکز گردید. ایزدی هماکنون عضو هیئتمدیرهی «شرکت
سرمایه گذاری مسکن جنوب»، «شرکت هنر و معماری ایوان» وابسته به «هلدینگ سرمایهگذاری
مان» و «گروه مهندسی و اقتصادی لوتوس» است. وی در کنار این مسئولیتهای اجرایی بهصورت
همزمان به تدریس در دانشگاههای مختلف مشغول است و بهعنوان عضو هیئت علمی در
دانشگاه بوعلیسینای همدان به آموزش و پژوهش در مقطع تحصیلات تکمیلی میپردازد.
فعالیتهای شرکت سرمایه گذاری مسکن جنوب را از چه زمانی دنبال
میکنید؟
من از زمانی که در وزارت راه و شهرسازی عهدهدار مسئولیت
معاونت بودم با آقای مهندس «فرشاد فرزین» آشنا شدم. ایشان در آن زمان تعدادی پروژهی
مسکونی را در شهرهای کرمان، شیراز و بوشهر مدیریت میکردند؛ من در آن روزها عضو
کمیتهی راهبری شرکت سرمایهگذاری مسکن جنوب بودم و هماکنون نیز در هیئتمدیرهی
این شرکت انجام وظیفه میکنم. شرکت سرمایهگذاری مسکن جنوب بهعنوان یکی از اولین
توسعهدهندگان با مأموریت ساخت مسکن در کشور در بین شرکتهای سرمایهگذاری مسکن،
عملکرد متفاوتی دارد و ساختار خود را از تأمین منابع، طراحی تا اجرا بهدرستی
تعریف کرده است. فکر می کنم که این تمایز بهدلیل توجه به مسائل معماری، هنری و
طراحی تحقق یافته و نگاه کیفیتمحور در فرایند برنامهها و اجرای پروژههایش بهوجود
آمده است.
آیا بهعنوان یک معمار با شرکت سرمایهگذاری مسکن جنوب همکاری
داشتهاید؟
بله؛ به پیشنهاد شرکت سرمایهگذاری مسکن جنوب، مرمت یک بنا از
دوران پهلوی دوم در شهر کرمان به ما سپرده شد که اثری فاخر بهویژه در حوزهی
میراث معماری صنعتی بهشمار میرود.
برنامه و عملکرد این پروژه چیست؟
برنامهی اصلی این پروژه، نگهداری و بازشناسی این اثر ارزشمند
معماری بود؛ در این راستا، عملکرد آن را از کوشکی واقع در کنار زمین چوگان به یک
مرکز فرهنگی بازتعریف نمودیم تا بدینترتیب این عمارت بتواند بیانکنندهی الفبای
معماری متصل به ارزشهای گذشتهی خویش باشد؛ عملکردی که تعاملات اجتماعی ازقبیل بازیهای
کودکانه، مطالعهی دانشجویان، گردهماییهای فرهنگی و ... در آن اتفاق بیفتد.
چه ایدهآلها و محدودیتهایی برای پیشبرد مسائل طراحی وجود
داشت؟
رویکرد ما در این مسئله "مداخلهی حداقلی" بود،
بدون اینکه از ایدهآلهای ذهنی و شکلی اثر فاصله بگیریم و سبک و ادبیات معماری آن
را تغییر دهیم. همانطور که انتظار میرفت محدودیتهایی هم وجود داشت که تأمین
بودجههای اجرایی از مهمترین آنها بود و درنهایت ما در برخورد با این مسئله از
روشهای مقرونبهصرفه استفاده کردیم.
چه دلایلی برای حفظ این بنا وجود داشت؟
در تعدادی از آثار دوران پهلوی دوم نشانههای بازخوانی از
مفاهیم معماری ایرانی دیده میشود. عمارت چوگان یکی از این نمونهها است که
برگرفته از معماری بومی منطقهی کرمان است که باگذشت حدود ۵۰ سال از ساخت آن همچنان باوقار و پابرجا است. آقای مهندس
فرزین اصرار داشتند که این بنا را به سه دلیل اصلی حفظ کنیم؛ اول اینکه در دورانی
هستیم که میبایست به شناخت میراث معاصر خودمان حساس باشیم و آنها را ثروتهای
ملی این سرزمین بدانیم؛ دوم اینکه این میراث ظرفیتها و قابلیتهای فراوانی جهت پر
کردن خلأ و کمبودهای فضاهای شهری امروزی درون خودش دارد؛ همانند مراکز محلات جهت
توسعهی تعاملات اجتماعی، ارائهی خدمات محلهای و ایجاد کانون فرهنگی در میانهی
محلات؛ سوم اینکه با یک رویکرد متفاوت، مدرن و امروزی جهت مرمت یک میراث معاصر
اقدام کنیم؛ بهعنوان نمونه، نورپردازیها و سیستم آسایشی کاملاً مدرن و بهروز
مورد استفاده قرار بگیرند. اشتراکات فکری که در این همکاری شکل گرفت سببساز تقویت
دوستیمان شد؛ گفتنی است که با تلاشهای جناب مهندس فرزین این اثر در میراث معماری
معاصر کشور ثبت خواهد شد.
شما به نشانههای بازخوانی از مفاهیم "معماری
ایرانی" در دوران پهلوی دوم اشاره نمودید؛ چه دلایلی برای این نشانهها وجود
دارد؟
شکوفایی اقتصادی در کشور و حمایت دفتر مخصوص فرح پهلوی از طرحها
و ایدههایی برای باززندهسازی هویت و حفاظت از ارزشهای بومی از مهمترین دلایل
آن هستند؛ حضور معماران شاخص در آن دوران نیز قابلتوجه است. اولین کنگرهی
معماری که برترین معماران جهان در آن شرکت داشتند در ۲۳ شهریورماه سال ۱۳۴۹ در شهر اصفهان ایران برگزار شد؛
حاصل چنین تعاملاتی ایجاد بستری نواندیش برای تحقق اهداف فوق بود.
ناگفتههای بسیاری را میتوان از دل این کنفرانس برای حال و
روز معماریمان بیرون کشید؛ آیا موافق هستید؟
بله؛ همینطور است؛ بهعنوان مثال، برای یکی از نکتههای با اهمیت
این کنفرانس سندی وجود داشت که آقای «اردلان» آن را منتشر کرد که بعدها در سال ۱۹۶۷ در کنفرانس ونکور نیز ارائه داده شد؛ در انتهای این سند آقای
اردلان یکسری پروتوتایپ از معماری ایران را معرفی میکند. این سند بهدنبال یک
بازخوانی از معماری گذشتهی ایران و ارائهی مانیفستهای معاصر میگردد.
آیا به این سند دسترسی وجود دارد؟
بله؛ این سند با نام "منشور حقوق اسکان" ترجمه شده
و چاپ گردیده است. در این سند، مفاهیم پایهای در تشریح مؤلفههای خانه، بازار و
باغ در معماری ایرانی بهصورت پروتوتایپهایی استخراج و طراحی شده است. خواندن
نسخهی انگلیسی و یا حتی فارسی آن را به همهی پژوهشگران معماری و شهرسازی توصیه
میکنم.
آیا نمونهی موفق اجرا شده از این مفاهیم در معماری معاصر
ایران وجود دارد؟
ما الگوهای موفقی را در عرصهی معماری و معماری مسکونی در
دوران پهلوی دوم بهدست آوردیم؛ الگوهایی که محصول بازخوانی و ترجمهی اصول معماری
سرزمین خودمان است؛ یکی از این نمونهها خانهای در منطقهی ولنجک تهران است که
خانم «مهوش عالمی» آن را طراحی و اجرا کرده است؛ این اثر یک نمونهی ارزشمند از
معماری معاصر و حاصل تداوم و تکامل اصول بازخوانی شدهی گذشته است.
آیا تمارین معماری ایرانی_اسلامی در دورهی پس از انقلاب
اسلامی به اندازهی دورهی پهلوی دوم موفق بوده است؟
باور من است که اگر یک اثر معماری بتواند پاسخ درستی را
ازلحاظ اقلیمی، فرهنگی و اجتماعی به مؤلفههای زمینهگرایی خود بدهد و با الگوهای
زیستی ساکنانش پیوند ایجاد نماید به نامگذاری ایرانی یا اسلامی نیازی ندارد؛
مجموعهی مسکونی آ. اِس. پ که در دههی ۵۰ ساخته شده بهخوبی توانسته است
که این مأموریت را بهانجام رساند؛ این مجموعه هم فاخر است و هم مدرن و هم محتوای
سبک زندگی ایرانی دارد. در آثار بسیاری از معماران ایرانیِ نسل قبلی ازجمله «حسین
امانت»، تداوم گذشته و تکامل بهسوی آینده دیده میشود. آثار فاخری در دورهی پس
از انقلاب نیز در شهرهای مختلف بهویژه در تهران ساخته شدهاند که قابل تقدیر
هستند.
رشتهی تداوم و تکامل معماری نمونههایی که به آنها اشاره
کردید از دورهی انقلاب اسلامی پاره شد؛ نظر شما چیست؟
بله؛ همینطور است؛ این مسئله هم در حوزهی نظری و هم در حوزهی
عملی اتفاق افتاده است. متأسفانه معماری امروز از گذشتهی خود جدا شده و در حال
حاضر یک نظام سوداگری بر روند ساختوساز در کشورمان حاکم است؛ ساختمان و مسکن هم
بهتبع آن به کالا تبدیل شدهاند؛ ارزش مبادلات در این صنعت نقش تعیینکنندهای
دارد و عرصههای برنامهریزی، طراحی، ساخت و بهرهبرداری جدا از هم کار میکنند.
شما در حوزهی دانشگاهی نیز فعال
هستید و مدیریت گروه معماری مسکن در دانشگاه هنر و معماری پارس را بر عهده دارید؛
از نظر شما توجه به حوزههای نظری در پیشبرد تمارین عملی معماری چقدر اهمیت دارد؟
نقش حوزهی نظری و علوم دانشگاهی در پیشبرد معماری در جهان
غیرقابلانکار است. تمارین عملی معماری در دههی ۵۰ خورشیدی در ایران بر روی مبانی و آثار نظری محکمی برپا شدهاند.
جا دارد که در اینجا به کتاب نفیس "در رهگذر کویر" اشاره کنم؛ این کتاب
بینظیر است. کتابهایی که در دورهی پیش از انقلاب چاپ شدهاند همچنان بینظیر
هستند؛ کتاب "ایران، پل فیروزه" اثر «رولوف بِنی» از این
نمونهها است. کتاب "معماری عامیانهی ایران" اثر «رونالد راینر» که به
سفارش گروه صنعتی ذوب آهن اصفهان چاپ گردیده است، نمونهی شایستهی دیگری از این
کتابهاست. بیهیچ تردیدی نهادی مانند دفتر مخصوص، پشتیبان این جریان علمی و
پژوهشی بوده است. در این کتاب به ویژگیهایی از معماری بومی ایران در اقلیمهای
مختلف توجه شده که حیرتانگیز است.
در حوزهی عملی و در مسکن اجتماعی دههی ۵۰ نمونههای خوبی وجود دارد، کدامیک از آن ها در نظر شما شاخصتر
هستند؟
از مجموعهی چهارصددستگاه بانک رهنی در نازیآباد شروع کنیم
که در سال ۱۳۲۶ در شمارهی ۴ "نشریهی آرشیتکت" انتشار
یافت و برای اولینبار در آنجا معرفی شد. این شهرک یک رویکرد طراحی شهری داشت که
مفاهیم آن امروز در شهرسازیمان کاملاً فراموش شده است؛ کوی نارمک هم بینظیر است؛
مجتمع مسکونی اکباتان و بهجتآباد را هم نباید فراموش کنیم. ما از این مجموعهها
در دوران پهلوی دوم کم نداریم؛ بهعنوان نمونه، میتوانم به مجموعههای مسکونی
پارک پرنس، برج آفتاب، شهرک امید و هرمزان در شهرک غرب اشاره کنم؛ این آثار
توانستهاند مفاهیم قدیمی معماری ایرانی را به زبان معاصر ترجمه کنند و هنوز هم
تازه هستند.
شهرکهای ویلایی در آن دوران نیز دارای عملکردهای اجتماعی
بودند و گاهی هم در تعامل با شهر قرار داشتند.
بله؛ علاوه بر شهرکهای ویلایی شرکتهای نفتی در جنوب کشور،
شهرکهای چهارگانهی "شرکت خانه" هم دارای این ویژگیها هستند؛ در این
راستا، میتوانم به خزرشهر در بابلسر، شهرک خانه در کرج، شهرک پرند و یکی هم در
شهر شیراز اشاره کنم. یکی از زیباترین ویلاباغهایی که من تاکنون دیدهام کار آقای
«پاسبانحضرت» در شهرک فردیس کرج است که میتواند بهعنوان یکی از الگوهای معماری
معاصر مورد توجه معماران قرار بگیرد. نکتهی خیلی مهم در مرور این آثار این است که
لزومی به فرمولبندی برای رسیدن به مفهوم مسکن اجتماعی وجود ندارد و ما میتوانیم
بدون اعمال یک دستورالعمل ثابت در گونهشناسیهای مختلف برای مخاطبان مختلف برنامهریزی
کنیم. مجموعههای مسکونی سامان اثر «عبدالعزیز فرمانفرماییان» مثالی برای این ادعا
است؛ برجهای سامان شمارهی یک در بلوار کشاورز، تودههای خردتر و پلانهای دوبلکس
سامان شمارهی دو در ملاصدرای خیابان شیراز تهران و ساختمانهای ویلایی مجموعهی
سامان شمارهی سه در قسمت پایینی مجتمع آتیساز اوین تهران.
چرا دیگر این نمونههای مسکن اجتماعی در دوران پس از انقلاب
تکرار نشدند؟
دلایل متعددی وجود دارد؛ ما در این دوره در حوزهی مسکن و
مسکن اجتماعی دچار تنزل کیفی شدهایم؛ اول اینکه نظام برنامهریزی براساس کمیتهای
عددی و آمار که از شروع دوران مدرنیسم در ایران شکل پیدا کرده بود بهشکلی
مهارنشدنی در دورهی انقلاب توسعه پیدا کرد و بدینترتیب ما در سیطرهی کمیات اسیر
شدیم و مسئلهی دوم، تقابل ارزش استفاده و ارزش مبادله در این دوره است؛ زمین و
املاک به کالاهایی برای سرمایهگذاری تبدیل شدند؛ سومین دلیل، فقر حرفهی معماری
است که متأثر از سیستم ناکارآمد آموزش معماری در کشور سبب شد تا در زمینهی مسکن
اجتماعی در دورهی پس از انقلاب بهشدت تنزل پیدا کنیم؛ مسئلهی دیگر جداسازی است. تجربهی تاریخی نشان میدهد
که جداسازی موجب ناهنجاریهای اجتماعی میشود. شهر تهران بهسمت پولاریزه شدن پیش
میرود و شاخصههای مسکن در شمال، جنوب و مناطق مختلف تهران متفاوت هستند. مسکن
مهر به یک "گتو" برای یک طبقهی مشخص از کارگران بیبضاعت
تبدیل شده و محل بروز انواع و اقسام بزههای اجتماعی گردیده است. اگر توسعهگری
بخواهد در انگلیس مسکن اجتماعی بسازد میبایست ۱۰ تا ۱۵ درصد واحدهای در حال ساخت خود را
به طبقات پایین اجتماعی اختصاص بدهد تا بدینترتیب بین طبقات اجتماعی ساکن در یک مجموعه،
گوناگونی وجود داشته باشد.
چه راهکارهایی را برای برخورد با این مسائل پیشنهاد میکنید؟
حرفهی معماری در ایران از هم پاشیده است و امروز نیاز به
شبکهسازی، همراستایی و همافزایی بین ارکان جامعهی معماری و ساختمانسازی در
کشور بهشدت احساس میشود. شاید تجربههای پیشین ما موفق نبوده باشند، اما فرصت
برای استفاده از تجربهها و اشتباهات گذشته همچنان باقی است.
آیا منظور شما ایجاد نظام معماری است؟ عملکرد نظام مهندسی
ساختمان در این زمینه را چطور ارزیابی میکنید؟
خیر؛ من فکر میکنم که ما به نهادی برخاسته از درون جامعهی
معماران ایرانی نیازمندیم که آنها را دور خودش جمع کند و به دغدغههای واقعی و
صنفیاش بپردازد و در مورد آنها گفتوگو کند؛ یک نهاد که در ابتدا خدمات معمارانه
را بهدرستی تعریف و از آن پشتیبانی کند و حتی یک مدرسهی معماری داشته باشد. نظام مهندسی ساختمان، امروز به یک نهاد رانتخوار و توزیعکنندهی
کار تبدیل شده است و این نگرانی وجود دارد که در صورت تأسیس نظام معماری، این نهاد
نیز بههمین کمیتها و رانتها دچار شود.
منظور شما یک نهاد مستقل مردمی
است یا یک نهاد وابسته به دولت؟
به نظر من ورود دولت به این مسئله، یعنی نابود کردن این
دغدغه. دولت میبایست در سطح یک تسهیلگر، ناظر و هدایتگر ورود پیدا کند و این در
حالی است که دولت کنونی خودش مجری است. آنها در مسکن مهر و مسکن ملی مجری شدهاند
و درگیر خرید و فروش گشتهاند. دولت، ابزار حمایتی زیادی برای توسعه دارد و حضورش
در نقش مجری فقط ویرانگر است. مدلهای عملی و خیلی روشنی برای این نگرش وجود دارد؛
بهعنوان نمونه، میتوانم به مدلهای آقای دکتر «عبدو» اشاره کنم؛ گفتنی است که ایشان از برترین مشاوران
اقتصادی کشور هستند. اگر دولت در نقش حمایتی و تسهیلگر ورود نماید، آنگاه میتوانیم
مفاهیم مسکن اجتماعی، مسکن تدریجی، مسکن مقرونبهصرفه، مدولار، اقتصادی و مشارکتی
را درقالبهای کیفی دنبال کنیم.
باتوجه به بیاعتمادی مردم نسبت به دولت کنونی، وظیفهی حرفه
چیست و چه مطالباتی از دولتهای بعدی وجود خواهد داشت؟
دولت برای ایجاد این تغییرات بهشدت نیازمند آن است که سرمایهی
اجتماعی از دست رفتهی خود را بازگرداند. امروز دیگر اعتماد مردم نسبتبه سیستمهای
دولتی کاملاً از بین رفته و بهنزدیکی صفر رسیده است. من فکر میکنم که همواره درسهایی
از گذشته برای ادامهی مسیر معماری وجود دارد و میبایست براساس آموزههای قدیمی و
تا جایی که با آنها گسستی ایجاد نکند از فناوریهای بهروز و در دسترس نیز بهره
جست. این نوع تلاش در حرفه، همان معنای هویتبخشی در یک جامعه را دارد و به نظرم
انسانهای ارزشمند انگشتشماری در شرایط کنونی در حرفه و محیطهای دانشگاهی پیدا
میشوند که برای بازخوانی این مفاهیم به زبان معاصر دغدغه داشته باشند. این جریانِ
تغییرات میتواند از حرفه شروع شود؛ بهعنوان مثال، گروه طراحی و ساختمانی آقای
مهندس «فرامرز شریفی» در حال انجام همین کار است. او بدون توجه به نواقص دولتی یکی
از بهترین سازندههای کشور است که یک شبکهی کوچک و موفق از سرمایهداران و
استفادهکنندگان را تشکیل داده است. چنین شبکههایی میبایست گسترش پیدا کنند؛
گروههای "لوتوس" و "نکسا" هم جزو همین گروههای موفق هستند،
البته بهشرطی که بتوانند با بقیهی ارکان حرفه همافزایی ایجاد نمایند؛ در هر
صورت، دولت همچنان ۹۹ درصد اختیارات ساختوساز، ازجمله زمین و منابع کشور را در
اختیار دارد و اگر بتواند خودش را از نقش مجری خارج کند و نقش نظارتی، حمایتی و
تسهیلگری برای توسعهدهندگان دارای دانش و تجربه ایجاد کند این تغییرات بهسوی آیندهی مثبت و آبادی سرزمین پیش خواهد رفت.