«آرش مظفری»، زادهی سال ۱۳۵۰ در شهر تهران است. داستان آشنایی او
با دنیای معماری از لابهلای صفحههای مجلههای قدیمی میز کار پدرش، همچون مجلهی
"هنر و مردم" شکل گرفت. پذیرش در رشتهی معماری و آشنایی بیشتر با آن،
علاقهای را در او بهوجود آورد که سببساز انصرافش از ادامهی تحصیل در رشتهی
فیزیک در دانشگاه گردید؛ بدینترتیب، رهسپار مقصدی شد که او را به سرزمین طرح و
نقش، یعنی معماری رهنمون ساخت. او از اولین نسل دانشآموختگان رشتهی معماری از
دانشگاه آزاد اسلامی است که توانست شایستگیهای خود را در میان دانشآموختگان
دانشگاههای دولتی و مشاوران باسابقهی دوران خویش بهاثبات برساند. مظفری باوجود
آنکه فعالیت حرفهایاش را تازه آغاز کرده بود، اما توانست در سال ۱۳۷۷ با پروژهی "کارخانهی نیپکو" خود را به جامعهی معماری
ایران معرفی نماید. او در سال ۱۳۸۳ شاخهی تجربی معماری (کلانشهر) را
بنیان نهاد و دو سال بعد نیز شعبهای از این شرکت را در تورنتوی کانادا تأسیس نمود
که به مطالعهی رابطهی میان حوزههای علوماجتماعی و فرهنگ در معماری میپردازد.
جامعهی معماری، مظفری را با پروژههای بزرگاندازه همچون ساختمانهای
"پردیس تئاتر تهران"، "باغ موزهی قصر"، "مرکز ورزشی و
فرهنگی جانبازان و معلولان" و "ساختمان مسکونی در کاشانک" میشناسد.
تا به امروز طراحی ویلا بهعنوان یک تمرین اصلی در معماری برایش مطرح نبوده است و
شاید هم حکم یک زنگ تفریح را در میان مشغلهی کاریاش داشته باشد، البته دور از
ذهن نیست که روزی نظریههای وی در پیشبرد تمرینهای تجربیاش در قالب یک پروژهی
ویلایی به نمایش گذاشته شود.
در نگاه شما مسکن باکیفیت چه ویژگیهای شاخصی دارد و چه نمونههایی
برای آن می شناسید؟
ما در مواجهه با مسائل کیفی با دو بخش کیفیتهای فضایی و کیفیتهای
شیئی_فیزیکی مواجه هستیم. کیفیتهای فضایی برای زندگی و برای رسیدن به آسایش، بهمراتب
دارای نقش و اهمیت بیشتری هستند. من فکر میکنم که معماری ایرانی بهویژه در گونهی
مسکونی و خانه، برنامهای نداشته و در هر دو مؤلفهی زمانی و مکانی از انعطاف و
روانی برخوردار بوده است که این مسئله خود نشانهی برخورد کیفی نیاکان ما با فضای
زندگی است؛ هنوز هم این امکان وجود دارد که سبک زندگی در خانههای سنتی ایرانی را
تجربه کنیم؛ بهعنوان مثال، فضایی که در هنگام روز بستر وقوع یک زندگی عادی است،
شب به فضای خواب، ظهر به فضای خوردن و عصر به فضای پذیرایی تبدیل میشود و گاهی
آیینهای اجتماعی ازقبیل عزا و عروسی هم در آن برگزار میشود و از هم تفکیکشده
نیستند.
کیفیت زندگی، مشارکت و تعلق انسان به محیط زندگیاش را چقدر به
فضاهای باز و فضاهای اشتراکی وابسته میدانید؟
فضاهای اشتراکی و یا فضاهای تعاملی در معماری ایرانی همیشه بهعنوان
یک ویژگی اصلی مطرح هستند. نظام زندگی در خانههای قدیمی ایران براساس تعاملات
اجتماعی استوار بوده است. پدر، مادر، پسر، دختر، عروس و داماد هر کدام در یک اتاق
و حول یک حیاط مرکزی و در کنار یکدیگر زندگی میکردند. بسیاری از فعالیتهای زندگی
شخصی و جمعی درون و پیرامون این فضاها اتفاق میافتاده است؛ گفتنی است که من هم
تجربهی این گونه از زیستن را دارم. اینحیاطها بهعنوان یک مرکز ارتباط جمعی
برای هر کدام از این واحدهای اجتماعی کار میکردند. فضاهای خالی، چه در مقیاسهای
کوچکتر و چه در مقیاسهای بزرگ شهری در معماری ایران به اندازهی فضاهای پوشیده و
بسته دارای ارزش بودند؛ این الگوی رفتاری در فضاهای بینابینی، حیاطها، شبستانها،
تکیهگاهها و میدانهای شهری در معماری ایرانی دیده میشود.
آیا این فضاهای تعاملی و فعالیتهای اجتماعی در آپارتمانها نیز
وجود دارند؟
وقتی شما زندگی را وارد واحدهای آپارتمانی میکنید، موضوع تعاملات
اجتماعی را به حفظ و نگهداری فضای مشاعات، جلسات ساختمانی و درنهایت یک دورهمی
کوتاهمدت برای خوردن شام کاهش میدهید. آپارتمانسازی محض، باعث جداافتادگی مردم
شهرنشین خواهد شد، اما این مسئلهی فشردگی در همه جای دنیا وجود دارد و فقط مختص
کشور ایران نیست.
برخورد شما با این موضوع چیست؟
تمام پروژههای بزرگاندازه در دفتر ما دارای پلازاهای عمومی
هستند؛ پروژههایی که ضمن برآوردن فضاهای اشتراکی برای ساکنان خود با شهر هم در
ارتباط باشند؛ بهعنوان نمونه، ما یک پروژه بهنام "پلازای امیرکبیر" در
بافت متراکم شهری در دست طراحی داریم و کارفرما که شهرداری است را قانع کردیم که
از منافع ساخت مجتمع تجاری در این پلازا صرفنظر کند. نظر من این است که فضاهای
عمومی شهری علاوهبر ایجاد تعاملات اجتماعی، مردم را ازلحاظ امنیت و سلامت
اجتماعی نیز محافظت میکنند.
به نظر میرسد که رشتهی تمارین معماری در حوزهی "مسکن
اجتماعی" پس از انقلاب اسلامی پاره شده است!
باتوجه به شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دوران پس از انقلاب
اسلامی در ایران، برنامهریزی در حوزهی مسکن فقط بهسوی ایجاد حداقلها بوده است
و مفاهیم کیفی در موضوع مسکن اجتماعی در بازهی زمانی مذکور بهدلایل متعددی مورد
توجه قرار نگرفته است. مسکن اجتماعی دربرگیرندهی مفاهیم متعددی ازقبیل مسکنهای
حداقلی و مسکن ارزانقیمت است که معمولاً برای قشر متوسط و روبهپایین جامعه
استفاده میشود. با نظر شما موافقم، البته با این شرط که نگاه ما به مسکن اجتماعی
از دریچهی رابطهی سکونت انسان و شهر باشد. تمارین معماری با رویکرد مسکن اجتماعی
در این دوره موفق نبودند و نمونههای موفق آن بیشتر به دورهی پیش از انقلاب تعلق
دارند؛ برای مثال، میتوانم از مجتمع مسکونی آ. اِس. پ و اکباتان، پارک پرنس و
سامان در تهران بهعنوان الگوهای موفق یاد کنم که علاوهبر تأمین حداقلها از
شاخصههای کیفی نیز برخوردار هستند. این مجموعهها در زمان خودشان برای قشر متوسط
طراحی شده بودند، اما امروز میبینیم که اقشار روبهبالا هم از این کیفیتها
استقبال میکنند. پروژهی مسکونی چیتگر را میتوان بهعنوان یک نمونهی موفق
ازلحاظ فضاهای تعاملی، مبلمان شهری و تناسبات هندسی در دوران پس از انقلاب اسلامی
معرفی نمود؛ این پروژه تاحدی در تعامل با محیط داخلی و خارجی خود قرار دارد. مسائل
و مشکلات فراوانی همچون زلزله، ترافیک، دسترسی و فضاهای خدماتی در پروژههای
اجتماعیِ دولتی پس از انقلاب ایران وجود دارد و البته تعاملات اجتماعی یکی از مهمترین
شاخصههایی است که در پروژههای اجتماعی در نظر گرفته نمیشود. متأسفانه امروز
نمونههای بد و حتی غیرقابلسکونت فراوان و مخربی را در بخش مسکن در ایران مشاهده
میکنید. باوجود تنوع اقلیمی و تکنیکهای ساختمانی در مناطق مختلف ایران همهی این
پروژهها به یک شکل ساخته میشوند و زمینهی خودشان را چه ازلحاظ اقلیمی و چه
ازلحاظ فرهنگی در نظر نمیگیرند. مسکن مهر قشم یک نمونهی بسیار بد از هدررفت
منابع مالی و انسانی در ایران است و شاید با تغییر کاربری بتوان آن را به یک
پلاتوی فیلمسازی تبدیل کرد. ترس از سکونت در واحدهای مرکزی این مجتمع وجود دارد؛
واحدهایی که کسی حاضر به خریدنشان نیست!
سبک زندگی معاصر چه تأثیری بر روی روشهای طراحی می گذارد؟
یک مصاحبهی جالب با حضور «مارتا استوارت»و «رم کولهاس» به ذهنم آمد که در آن مفهوم
خانه به دو اتاقِ "خواب" و "آشپزخانه" خلاصه میشود. خیلی از
فضاهای زندگی امروزیِ خانوادههای ایرانی نیز حول فضای آشپزخانه شکل میگیرند. من
فکر میکنم که امروزه نیازمند آن هستیم که دربارهی سبک زندگی ایرانی در روزگار
معاصر مطالعات عمیقتری داشته باشیم تا بتوانیم معماری معاصر ایران را براساس آن
تعریف کنیم. سبک زندگی یک پدیدهی فراگیر است که در قشرهای مختلف جامعه گسترش مییابد
و همانند مُد یا فشن عمل میکند و جامعهای با وضع اقتصادی ضعیف، متوسط و یا قوی
را تحت تأثیر خود قرار میدهد؛ بهعنوان نمونه، استفاده از تختخواب و مبلمان در
لوکسترین مناطق شمال شهر تهران و یا دورافتادهترین روستاهای ایران یک سبک زندگی
امروزی است، ولی نشستن و خوابیدن بر روی زمین یک سبک زندگی قدیمی قلمداد میشود.
رویکرد شما در برخورد با این مسئله چیست؟
رویکرد ما در طراحی این است که هر دو سبک زندگی قدیم و جدید ایرانی
را در نظر بگیریم و اتفاقاً من برای پاسخ دادن به این مسئله خیلی حساس هستم. در
طراحی پروژههای مسکونی از تیم طراحی دفترمان میخواهم که طراحی فضای اتاق خواب را
با و بدون جای تختخواب در نظر بگیرند؛ یعنی اینکه موقعیت در، پنجره و کمد بهگونهای
باشد که در هر حالتی، چه بدون تختخواب، چه با تختخواب یکنفره و یا دونفره
عملکرد درستی داشته باشد، حتی ترجیح میدهم که کاربری آن اتاق خواب قابل تغییر به
فضاهای دیگر نیز باشد.
تاریخ و فرهنگ زندگی در ایران تا چه حد تحت تأثیر سبک زندگی
دیجیتالی و عصر رسانه قرار گرفته است؟
با وجود اینکه سبک زندگی دیجیتالی بین همهی لایهها فراگیر شده
است، اما تفاوتهای فرهنگی همچنان در مقولهی مسکن غالب است. سرزمین ایران دارای
تنوع فرهنگی بسیار پیچیدهای است و سلیقهی ایرانیها از غلیظترین لهجههای سنتی
تهرانی تا بهروزترین سبکهای مدرن نیویورکی وسعت دارد. مردم ایران از لایههای
اصیل تا نوکیسهها از اشیای بسیار ارزانقیمت تا اشیای بسیار گرانقیمت در زندگی
خود استفاده میکنند؛ بهعنوان نمونه، آپارتمانهایی در شهر تهران وجود دارد که ارزش
هر مترمربع آن ۴۰۰ میلیون تومان است که میتوانید سبکی از زندگی ساده و غیراشرافی را
درون آن ببینید که در آنها از پشتی و سماور غیرنفیس برای چیدمان فضای داخلی
استفاده میشود. چند وقت پیش بازدیدی از یکی از آپارتمانهای شمال شهر تهران داشتم
که طبقهای از جامعه که درآمد بالایی دارند در آنجا زندگی میکنند؛ در این بازدید،
پدیدهی جالبی از همزیستی ساکنان این مجتمع توجهام را به خود جلب کرد؛ اینکه
ساکنان آن دارای فرهنگها و سبک زندگی گوناگونی هستند و نوع چیدمان فضایی هر واحد
منحصربهفرد است که نشان از هویت ساکنانش دارد؛ من این مجتمع را به مثابه یک شهر
کوچک شناختم.
آیا برنامهریزی برای قرار گرفتن لایههای گوناگون اجتماعی در کنار
هم و در یک مجموعهی مسکونی را توصیه میکنید؟
وقتی دربارهی برنامهریزی و طراحی مسکن اجتماعی صحبت میکنیم باید
از خودمان بپرسیم که مخاطب این طراحی کیست؟ من فکر میکنم برای طراحی یک مسکن
اجتماعی نیازی نیست که از همان ابتدا برای ساکنانش طبقهبندی اجتماعی بسازیم، بلکه
بهتر است که شکل یکسان و قابلقبولی ایجاد کنیم که در آن مفاهیم و سبکهای مختلف
زندگی امکان جریان داشته باشد. باتوجه
به تجربیاتی که از زیست در مجتمعهای مسکونی در آمریکای شمالی داشتهام، شاهد تنوع
فرهنگی در ساکنان این مجتمعها و همچنین تنوع متراژ و کاربری از سوئیتهای ۳۰ متری تا پنتهاووسهای
۴۰۰ متری در فضاهای آن بودهام. به نظر من همزیستی لایهها و سلیقههای
مختلف اجتماعی در کنار هم باعث افزایش کیفیت زندگی در آن مجموعه خواهد شد، به شرط
آنکه منش دستوری برای این موضوع در برنامهریزی پروژه نداشته باشیم.
منظور شما از شکل یکسان چیست؟
منظور، حدفاصل پوستهی بیرونی و پوستهی درونی بنا است. معمار میتواند
تا لبهی پوسته درونی دخالت کند. یک مجتمع مسکونی بزرگ در سمنان را برای شما مثال
میزنم که در حال انجام کارهای طراحی و نظارت آن هستم. در آن منطقه مرسوم نیست که سازنده،
نازککاری واحدها را انجام بدهد و کار برای تحویل به مشتری فقط تا مرحلهی گچکاری
پیش میرود؛ یعنی نورپردازی، سرمایش، کاشیکاری، شیرآلات و کابینت براساس توان و
سلیقهی خریدار است. پروژهی برندهی «آلخاندرو آراونا»
در کشور شیلی نیز از همین ایده استفاده کرده است و دیاگرام جذابی دارد؛ یک نصف-نصف
اختیاری دارای این مفهوم که "خواستی بساز و خواستی نساز"!
زمانی که دربارهی مسکن با رویکرد اجتماعی فکر میکنیم، مهم است که
ایدههای طراحی معماری به پروژه تحمیل نشوند و به نیازهای فیزیکی و کیفی مسکن به
سادهترین شکل ممکن و با مشارکت ساکنانش پاسخ داده شود.
چه نگرانیها و چه فرصتهایی از قرار گرفتن قشرهای پایین، متوسط و
بالا در کنار هم وجود دارد؟
در این مورد نگرانی وجود ندارد؛ چراکه ناهمگنی ساکنان یک مجتمع
باعث ایجاد هرجومرج و بینظمی در آن نمیشود. اختلاف فرهنگی و اقتصادی میتواند انگیزهای
برای تکامل، پیشرفت و یادگیری باشد و فضاهای تعاملی، پایهای برای شکلگیری همزیستیهای
پایدار هستند.
نظر شما در مورد «شرکت سرمایهگذاری مسکن جنوب» چیست؟
شرکت سرمایهگذاری مسکن جنوب در زمینهی تأمین مسکن دارای یک هویت
مشخص و یک برند جاافتاده و قدیمی در میان مردم است. اعلامیههای این شرکت، جهت
فروش واحدهای مسکونی از گذشته از اعتبار خاصی برخوردار بوده و همواره نیز با اقبال
روبهرو میشوند. ما در چندین پروژه با گروههای مختلف این شرکت همکاری داشتهایم
و دغدغههایشان را جهت تأمین نیازهای کیفی متقاضیان میبینم. این شرکت، نگاه
متعهدانهای به ساخت مسکن و زندگی دارد؛ آنچنانکه آرزوهایی که متقاضی خرید مسکن
دارد را اینبار از زبان کارفرما میشنوید. آقای مهندس «فرشاد فرزین» باوجود اینکه
یک مدیر دورهای هستند، خواستگاه و اهداف پایدار و بلندمدتی را برای این مجموعه
دارند.
شما نسبت به محدودیتهای ضوابط و ناکارآمدیهای مدیریتی کمتر گلهمند
هستید؛ از نظر شما دلیل اصلی این همه ساختوساز نامطلوب در معماری و شهرسازی و
کمبود فضاهای اشتراکی و تعاملی در مسکن چیست؟
اگر کجسلیقگی یا سوداگری در بخش مسکن رخ میدهد، بهخواست مردم
است و حاکمیت را با خودش همراه میکند. امروز میبینیم که مردم تصمیم گرفتهاند که
در شرایط زندگی خودشان تغییر ایجاد کنند و این موضوع از شهرها، مسکن و مفهوم زندگی
شروع میشود؛ معماران سنسورهای این مسئله هستند و آن را هدایت میکنند. معماری بد
و معماری خوب در یک شهر متأثر از معدل سواد و سلیقهی مردم همان شهر است. نظر من این
است که فضاها و محیطهای کافهای در تهران در همین لحظهی اکنون در دنیا ازلحاظ
تعداد، کیفیت طراحی و تنوع در سبکهای طراحی کمنظیر و یا حتی بینظیر هستند. پیشبینی
میکنم که قسمتهایی از مرکز شهر تهران در آیندهای نزدیک به یکی از گرانقیمتترین
نقطههای تهران تبدیل خواهد شد؛ اینها همه محصول آگاهی اجتماعی بوده و از خواست و
ارادهی مردم شکل گرفته است و نه حاکمیت. برخی پدیدهها در شهر وجود دارد که از
نظر من متأخر و عام هستند؛ مانند دویدن و اسکیتبازی. این سبک زندگی جدید، جریانهای
جدیدی را ایجاد کرده است که بهسرعت در حال فراگیر شدن هستند؛ شلختگی و راحتی در
امور روزمره، کار و زندگی از آن جملهاند.
نقش حاکمیت چیست؟
لایهی حکومتی با هدف تغییر در طبقات اجتماعی، سبک جدیدی از زندگی
را بهعنوان سادهزیستی تبلیغ نموده است که خودش هم نتوانسته آن را رعایت کند و
وجود خارجی نداشته است. مشکل حاکمیت این است که فقط یک سواد آماری و غیرعلمی برای
پاسخ به نیازهای مسکن و ساکنان آن دارد و از آن بدتر این است که خودش با یک
"منم" و منش دستوری و صدقهای میخواهد برای آنها خانه بسازد. حاکمیت
فعلی خودش را مالک میداند و نقش مجری هم دارد؛ این خود باعث شکلگیری فساد در این
مقوله شده است. نقش درست حاکمیت، تسهیلگری و تأمین زیرساختها در بخشهای مختلف
است.
نقش معمار در این شرایط چیست؟
من به نقش معمار در تغییر شرایط اجتماعی اعتقاد چندانی ندارم و فکر
میکنم که این مردم هستند که تصمیم نهایی را میگیرند. ما در طول تاریخمان در طی
چند هزار سال گذشته، هرگز به اندازهی این روزها شاهد اتحاد ملی بین قومیتها و
فرهنگهای گوناگون نبودهایم. امروز همهی مردم از سیستان و بلوچستان تا گیلان و
خراسان و از پایین شهر تهران تا بالای آن در یک زمینهی احساسی و میهندوستانه در
یک نقطهی مشترک قرار گرفتهاند و همدل شدهاند. تعاملات اجتماعی بسیار پررنگ شده
است. باور دارم که نسل آینده، باهوشتر، باسوادتر، خوشپوشتر و ازلحاظ تعاملات و
معاشرتهای اجتماعی پویاتر خواهند بود. میتوان پیشبینی کرد که میدانهای تهران
به پایگاه برگزاری آیینهای اجتماعی تبدیل خواهند شد و مفهوم شهر تغییر پیدا خواهد
کرد؛ بهعنوان مثال، میدان هفت تیر یکی از پتانسیلهای بالقوهی شهری برای تبدیل شدن
به یکی از پاتوقهای مهم اجتماعی در شهر تهران است. بدون هیچ تردیدی من بهعنوان
یک معمار وظیفه دارم که این فضاهای اشتراکی را در پروژههای جدید تأمین و در وضعیت
موجود تقویت کنم.
مسکن و سبک زندگی آینده در ایران را چگونه میبینید؟
بالا رفتن آگاهی موجب تغییر سبک زندگی و حتی سبکسازی میشود.
انسانها به قصههای شما گوش میدهند و خودشان نیز راوی قصههایشان میشوند. کافی
است که شما اشتیاق شنیدن و پرسیدن در مورد قصهها را در اطرافیانتان ایجاد کنید و
این سرمنشأ ایجاد تعاملات اجتماعی در کار و زندگی خواهد بود. ایرانیها قصهگو و
کلکسیونر هستند و قصههای اشیا و مکانهای محیط زندگیشان را بادقت حفظ میکنند.
باوجود همهی مسائل و دغدغههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، میل به زندگی کردن در
ایران خیلی قویتر شده است؛ منظورم میل به زندگی مادی است؛ یعنی فضای زندگی مناسب،
اشیای زندگی مناسب و پوشش و غذای مناسب.
امروز تضاد عجیبی وجود دارد؛ تضاد بین اینکه از وضعیت اجتماعی در
کشور خیلی ناراحت و غمگین هستیم و از طرفی میخندیم، میرقصیم و هستیم!