«محمود امیدبخش» در سال1357 در شهر
شیراز زاده شد. او تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد را در سال 1385 در دانشگاه آزاد
اسلامی واحد شیراز با دفاع از پایان نامه ی خود باعنوان "فضای برخوردهای
اجتماعی" به پایان رسانید. وی «آتلیه ی معماری اکنون» را در سال 1381 تأسیس نموده
است؛ گفتنی است که امیدبخش موضعی دفاعی و نگاهی انتقادی به موضوع مسکن اجتماعی
دارد.
این
گفت وگو را از درون حیاط مجموعه ی مسکونی پروژه ی سایه با شما آغاز میکنیم؛ لطفاً
در مورد این پروژه و تجربه ی همکاری با «شرکت سرمایهگذاری مسکن جنوب» به عنوان
کارفرمایتان توضیحاتی بدهید.
پروژه ی
سایه در مرحله ی انجام اسکلت قرار داشت که مسئولیت تکمیل آن به ما واگذار شد و تا
پیش از آن با شرکت سرمایهگذاری مسکن جنوب آشنایی نداشتم. این پروژه برای ما از
همان ابتدا دست کمی از رویارویی با یک چالش نداشت؛ از یک سو، شأن واگذارکننده یعنی
جناب مهندس «فرزین» و بینشی که در این مجموعه برای انجام کارها داشتند باعث شد تا
این پروژه را بپذیرم و از سوی دیگر، عوامل محدودکننده ی بسیاری جهت توسعه ی ایدههای
آتلیه ی ما در وضع موجود این پروژه وجود داشت؛ مانند نداشتن توازن در پیشبینی
فضاهای تعامل، فضاهای بینابینی و فضاهای اختصاصی و همین طور فقدان تناسب میان
فضاهای دارای حریمهای قاطع با فضاهایی که دارای حریمهای سستتری هستند. برنامه ی
پروژه به این صورت بود که آن را بیش تر به سمت موضوع طراحی سوق میداد تا معماری؛
چراکه از نظر من، معماری در مواجهه با یک مسئله در حوزه ی پرسشگری و انتقاد قرار
میگیرد و این در صورتی است که طراحی در حوزه ی پاسخ به نیازها جایگاه خود را
بازتعریف میکند. پرسشهای معماری از حوزه ی هستی تا حوزه-ی چیستی و سپس به حوزه ی
چگونگی بسط داده میشوند و در هر سه آن ها هم یک چرایی وجود دارد؛ اما حوزه ی-طراحی
در بیش تر مواقع به چگونگی میپردازد و ابتکار عملی در حوزه ی هستیشناسی پروژه
ندارد؛ از اینرو، میتوان گفت که هرچند برای تمرکز بر حوزههای معمارانه ی پروژه
تلاش شده است، اما بخش طراحی، سهم بیش تری را به-خود اختصاص میدهد.
شاید
نقطه ی عطف یا نقطه ی جذاب این پروژه فرایند سفارش و ساخت آن باشد؛ در این بخش،
زیست بیگانهای شامل انسانها و اشیا که دربرگیرنده ی کارگرها و داربستها میشود
با نوعی آزادی و اختیارِ عمل و فارغ از اختیار ما و سفارش دهنده به شکلی پویا و
موقت، بدنه ی صلب بنا را به بازی گرفته و فضاها و کیفیات منحصربه فردی را ایجاد
کرده است.
آیا به
موضوع مسکن اجتماعی علاقه مند هستید؟ این موضوع به چه شکلی در پروژه ی مسکونی سایه
وجود داشت؟
بله؛
اما با موضعی دفاعی و نگاهی انتقادی به موضوع مسکن اجتماعی!
پایاننامه
ی من در مورد فضاهای دارای برخورد اجتماعی بود؛ به همین دلیل، بیش ترِ این
نوع نامگذاری ها، هویتیابی-ها و محصولاتی که به اسم مجتمعهای مسکونی یا مسکن
اجتماعی تولید میشود را دارای کمبودهایی در زمینه ی مفهوم و کارکرد میدانم و
بازنمایی یا بازآفرینی خوبی از این نوع درخواست را در معماری دریافت نمی کنم!
به این
مسئله میتوان از دو منظر نگریست؛ یکی همان رویکرد سیاسی و جامعهشناسی است که شما
به آن اشارهکردید و دیگری مسئله ی تقلیل دادن اجتماع به مجتمع است. اگر از این
منظر به مسکن اجتماعی نگاه کنید، متوجه فقدان بسیاری از زیرساختهای فکری، فرهنگی،
هم زیستی، همسایگی فضایی و ضوابط در آن خواهید شد و درنهایت نیز به هویت
مستقلی برای جامعه ی مورد نظر نمیرسید؛ بنابر این مقدمه، بیش تر مایل هستم که در
حیطه ی سفارشها و یا تعریف پروژههای شهری فعالیت کنم که به مسئله همسایگی میپردازند؛
از نظر من، سفارشهایی از این جنس فقط یک سکونت تکبعدی و صلب هستند؛ در صورتی که
زیستن، علاوه بر مفهوم سکونت به پرسشگریِ مدام در حوزه ی بازخوانی مفهوم زیستن،
مفاهیم پایه و تکنیکی معماری، هویت و تعلق خاطر و ... وابسته است.
در
پروژههای شما، نگاه به شرایط اقتصادی و جغرافیای طرح در کنار فرهنگ استفادهکنندگان
مشهود است؛ به نظر شما پروژه ی سایه تا چه حد در این زمینه موفق بوده است؟
شاید
بتوان «سایه» را در دسته ی پروژههای مجتمع زیستی، به عنوان یک پروژه ی موفق نامگذاری
نمود؛ هرچند که "موفقیت" واژه ی مورد علاقه ی من نیست! موفق بودن با
خوب بودن تفاوت دارد! خوب بودن به معنی زیست مردم-سالارانه، آسوده، متعامل و غیرتحمیلی
است. اگر پروژه ی سایه بیش تر از این لحاظ مورد ارزیابی قرارگیرد، جذابیت بیش تری
برای من دارد. آشکار است که اهمیت مؤلفه ی زمان در ارزیابی چنین پروژههایی نقش
کلیدی را بازی میکند. شما یک مثال از یک پروژه ی مسکونی در فرانسه زدید که به نظر
من موفقیت آن پروژه در یک بازه ی زمانی به خصوص اتفاق افتادهاست.
معماری،
فرایندی کند است، درست مانند دموکراسی و آزادی. این مفاهیم، سخت، کند، پیچیده و
پرسشگر هستند، اما دیزاین یا همان طراحی، قاطع، پاسخگو و دارای نوعی از دیکتاتوری
است؛ به تعبیر دیگر، مسئله ا ی به جز معماری در پروژه ی آقای«ژان نول» وجود
دارد. در این پروژه به دلیل محدودیتهایی که پیش تر به آن اشاره کردم پرسش و
خواسته ی اصلی در حوزه ی طراحی است و برای ارزیابی تلاشها در حوزه ی کلانتر
معماری به زمان و درنگ بیش-تری نیاز است.
در
طراحی مجتمع سایه با بازنگری بلوکهای بهرهبرداریشده و آسیبشناسی وضع موجود، چه
تغییراتی در طرح و رویکرد ایجاد کردید؟
این
پروژه میتواند دارای مفهوم ماندگاری در زمان باشد وکهنه نشود، هرچند تغییرات در
این پروژه از لحاظ ابعاد، اندازه و تناسبات فضایی امکانپذیر نبود، اما توانستیم
از طریق کار بر روی نمای آن تأثیراتی را بر مرزها و مفهوم درون و بیرون بگذاریم.
با بضاعتهای موجود در بستر طراحی، پیچیدگیهایی را نیز در نظم فضایی و روابط آنها
ایجادکردیم تا تکثر و گوناگونی در حد امکان در پروژه به وجود آید و راهی به سوی
پرسشگری ایجاد نماید؛ شایان ذکر است که در انتخاب اجزا و مصالح نیز به سادگی و
خوانایی پای بند بودیم.
فضای
بینابینی را در این پروژهها چگونه تعریف میکنید؟
تودهگذاری
در این پروژه به واسطه ی اسکلتهای موجود از پیش شکل گرفته بود و امکانی برای
الحاق عناصر دیگر، هم چون پیلوتیها به فضاهای عمومی وجود نداشت. ما با تعدیل
عناصر اضافه و محدودکننده، مانند برخی از دسترسی های نامطلوب، حوزههای تعریفی
مشخصتری را ایجاد کردیم، به طور ی که فضاهای امنی برای کودکان و کهنسالان به وجود
آید، بدون آن که تردد خودروها برایشان مزاحمت ایجاد کند. اولویت حضور ساکنان به عنوان
ابژه در مواجهه با فضا را الگوی توسعه ی روند طراحی قرار دادیم و امیدواریم باگذشت
زمان این مواجهه میان ابژهها و هم-چنین میان ابژه و سوژه شکل بگیرد و به خوبی
برقرار شود.
باتوجه
به تجربهی شما در طراحی و بازسازی پروژههای مسکونیِ تکواحدی و مجتمعهای
مسکونی، تعریف شما از خانه چیست و پیوستگی فرهنگی و نگاه به سرزمین چگونه در آن
تبلور مییابد؟
در
مورد به کار بردن واژه ی "خانه"
برای واحدهای مسکونی این پروژه مردد هستم، هرچند که این موضوع از اهداف اصلی طراحی
هر جامعهی زیستی است. پرسش در مورد خانه از معدود پرسشهای معماری است که استفاده
از آن به صورت کنشی است و نه واکنشی؛ به عنوان نمونه، شما در ویلا این امکان و
امتیاز را دارید که چالشی تعاملی در فضا ایجاد کنید، اما به باور من، خانه بستر
فضایی دموکرات برای مواجهه با لایههای عمیقتر و تأمل برانگیزتری است که به درک و
احساسات پایدار ما از تاریخ و آگاهیمان برمیگردد؛ لایههایی که در زندگی شهری
امروز به مرور در حال از بین رفتن است و خانهها را به سوی اشیای منحصربهفرد با
طرحهایی جذاب، اما تهی از پرسشگری و انعطاف لازم سوق می دهد.
تا چه
اندازه محدودیتهای قوانین و مقررات ساختمانسازی (ملی و محلی) را در طراحی تعیینکننده
می دانید؟
موضوع
اصلی بحث، همین محدودیتها است، البته خلاقیت نیز از دورن همین محدودیتها شکوفا
میشود. این بحث که در واقعیت، موضوع "آزادی" است با فقدان محدودیت
تفاوت دارد؛ به عنوان مثال، اگر طبقات و راهپلهها وضعیت موجود پروژه را تعریف
کنند و من به عنوان طراح آنها را پذیرفته باشم، این عناصر نقش تعیینکنندهای را
در پروژه ایفا می کنند؛ لازم به ذکر است که محدودیتهای شدید اقتصادی نیز نقش
پررنگی دارند.
یک
پروژه ی ارزان قیمت در یک منطقه ی شهریِ متوسطِ روبه پایین، به خودی خود چهارچوبهایی
برای طراحی ایجاد می کند، اما هم زمان یک اراده ی معطوف به قدرت هم درون آن
حکمفرما است که ما با این بخش سروکار داریم و مابقی را تنها حل مسئله میدانیم.
مسئله ی
شهرنشینی و فقدان فضاهای اجتماعی در شهر، معضلات متعددی برای ساکنان شهرها ایجاد
کردهاست؛ نظر شما در این باره چیست؟
به طورکلی
مسائل بنیادین بشر مانند مرگ، آزادی و بیمعنایی، همگی ناشی از ترس است. امیدوارم
در فضای این روزهای ایران با توسعه ی حوزه ی عمومی، ایجاد فضای مردم سالارانه و
افزایش تعاملات اجتماعی بتوانیم بستر کارآمدتری برای انسان و مهمترین فضیلتش
یعنی"شجاعت" ایجاد کنیم؛ شجاعتی نه از جنس نترسیدن، بلکه به معنای اقدامکردن
باوجود ترس!
درعمل،
زندگی، آزادی و معنادار بودن و آن چیزی که ما امروز به دنبال آن هستیم، پرسش ها و
ریشههای اساسی و بنیادین انسان هستند و این همان دلیل زیستن است.