«علیرضا تغابنی» زاده¬ی سال 1356 در شهر تهران است. او مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته¬ی معماری و شهرسازی در سال 1381 از دانشگاه گیلان دریافت نمود و پس از آن نیز تحصیلات خود را در مقطع دکتریِ رشته-ی معماری در سال 1386در دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم¬و¬تحقیقات تهران به¬پایان رساند. علاقه¬ی او به رشته¬ی معماری از توجهش به هنر و ادبیات نشأت میگیرد. وی هنر را کالایی لوکس نمیداند و فضایی که خلق می¬کند از نحوه¬ی نگرشش به دنیا و نحوه¬ی بازتولید ایدهها از دریچه¬ی اندیشه شکل پیدا میکند. تجربیات او در حرفه¬ی معماری به جست¬وجوی کشف لایههای دیدهنشده¬ی زندگی می¬پردازد؛ باوجود اینکه از تغابنی به¬عنوان یک معمار خلاق و جریان¬ساز در معماری معاصر ایرانی نام برده میشود، اما او نقش یک روشن¬فکر و هنرمند را شایستهتر میداند و خودش را در مواجهه با مسائل به¬عنوان یک معلم میشناسد.
شاخصههای اصلی کیفیت در مسکن اجتماعی از نظر شما کدام است؟
گمان میکنم نسبت فضای باز و بسته، میزان تراکم جمعیت و برنامههای پشتیبانی و جمعی در این پروژهها مؤلفههای اصلی برای تعریف دلپذیری و زیست¬پذیری در مسکن اجتماعی هستند. وجود یک حداقلی از جمعیت از طیفهای مختلف اجتماعی در بالابردن کیفیت تعامل در پروژههای اجتماعی به¬نیکی اثرگذار است؛ به¬ اعتقاد من، سطح اشغال توده، نباید بیش¬تر از 20 تا 30 درصد سطح تهی باشد؛ فقدان یکسانسازی، تنوع در گونه¬ی واحدهای یک مجموعه و گوناگونی در مساحت واحدها در ایجاد تعاملات اجتماعی خوشایند هستند.
کیفیت زندگی، مشارکت و تعلق انسان به محیط زندگیاش را چقدر وابسته به فضاهای باز و فضاهای بینابینی میدانید؟
این مسئله امری بدیهی است. من به¬عنوان طراحِ ساختمانهای معاصر ترجیح میدهم تا در خانهای زندگی کنم که چهل¬سال پیش طراحی و ساخته شده باشد؛ دلیل این ترجیح، حضور فضاهای باز و بینابینی در خانه¬های ساخت آن دوران است. محدودیتهای بالادستی، مانند نوع تقسیم زمین و توزیع تراکم از دلایلی هستند که امکان خلق چنین فضاهای عمومی را در پروژه کم¬تر می¬کنند.
یکی از دلایل گرانی و ارزشمند شدن آپارتمانهایی که در دوران پیش از انقلاب طراحی و ساخته شدهاند، وجود همین فضاهای خالی و حضور تعاملات اجتماعی در آنها است؛ مردم، این نوع از کیفیت را به¬خوبی میشناسند و اقبال عمومی از این قضیه بسیار بالا است. باور دارم که این الگو از زیستگاههای استاندارد می¬بایست مورد توجه حاکمیت قرار بگیرد.
نظر شما در رابطه با وضعیت موجود پروژههای مسکونی در تهران چیست؟
تهران یک شهر خودویرانگر و در عین حال بسیار زنده است. نقطه¬ی ویران¬سازی و بازسازی شهر تهران از دوران قاجار و در زمان ناصرالدین¬شاه کلید خورد؛ حصار طهماسبی ویران شد تا حصار ناصری ساخته شود، رضاشاه نیز برای خیابان¬کشی، دروازه¬ی ناصری را تخریب نمود. عملکرد یک¬دست میدانهای شهری ازجمله میدان بهارستان و میدان توپخانه که مانند میدان نقش جهان اصفهان بودند با ورود مدرنیته در دوران پهلوی تغییر شکل یافتند.
در دوران پس از انقلاب، فضاهای اشتراکی به¬صورت خودآگاه و ناخودآگاه از بین میروند؛ درواقع، نگاهی کلان برای تعریف پروژههای عمومی یا اشتراکی وجود ندارد. نماد توافق بازار و حاکمیت در دسته¬ی پروژههای عمومی، فضاهای استرلیزهای هستند که ویژگیهای اجتماعی ندارند؛ به¬عنوان نمونه، ساختمان مصلی و ایرانمال در این دسته قرار می¬گیرند؛ در این نوع فضاها فعالیت همه¬ی افراد کنترل¬شده است.
در دسته¬ی فضاهای خصوصی نیز زمینها خرد میشوند و همگنسازی اتفاق میافتد؛ دیگر خبری از مجموعههای مسکونی مانند برجهای شاهگلی، شهرک غرب، اکباتان یا پارک پرنس نیست که نگاهی کلان داشته باشند.
مسکن اجتماعی چقدر میتواند به¬عنوان یک الگو برای ایجاد کیفیت در شرایط کنونیِ شهر تهران استفاده شود؟
ما میتوانیم از الگوی مسکن اجتماعی به¬عنوان یک گونه استفاده کنیم؛ اما پیشنهاد من این است که با این موضوع به¬صورت یک خروجی تئوریک برخورد نشود و برای همهی شهر یک نسخه¬ی واحد تجویز نگردد. شهر تهران به اندازه¬ی کافی از خصوصیاتی منحصربهفرد برخوردار است؛ ما نیز میتوانیم از دانش و تجربه¬ی جهانی با رویکرد مداخله¬ی حداقلی در وضعیت موجود بهرهمند شویم، حتی بینظمی¬ها و شلوغی¬هایی که در تضاد با نظم و آرامش محله¬های مسکونی قرار دارند در برخی محلهها میتوانند عملکردی جذاب و اجتماعی تولید کنند؛ به¬عنوان مثال، در شهر لندن محلههایی وجود دارد که به¬طورآگاهانه کنترل اجتماعی در آنها کم¬تر دیده میشود تا به¬عنوان پاتوقی برای گروههای اجتماعی قلمداد شوند که در مرز هنجارها حرکت میکنند؛ بدین¬ترتیب، در آن نقطه از شهر ازلحاظ اقتصادی و اجتماعی فعال میشوند و میتوانند در آینده¬ی شهر نقش بازی کنند.
چه پیشنهاداتی دارید؟
به¬باور من، هر واقعیت دارای چندین لایه است. در هر پدیده¬ی منفی، پتانسیلهای نهفتهای وجود دارد که قابل استفاده هستند. پاک کردن واقعیتها برای ایجاد نمونههایی مانند شهرک مسکونی اکباتان کار آسانی است؛ اما بهترین روش این است که در ابتدا چراییِ وضع موجود با دقتی فراوان مشاهده و بررسی شود؛ به¬عنوان نمونه، تعدادی از پژوهشگران ما در کانون معماران معاصر، وضعیت موجود مسکن مهر را در شهر پردیس به¬صورت میدانی بررسی کردند و از برخی جهات بازخوردهای مثبتی را دریافت نمودند، اینکه احساس تعلق اجتماعی به این برجها وجود داشته است و افراد به محل زیست خود علاقهمند بوده¬اند. در یکی دیگر از تمرینات، تعدادی از دانش¬آموختگان رشته¬ی معماری داوطلب شدند تا بر روی وضعیت موجود محلههای خاک¬سفید، لالهزار و حلبیآبادهای تهران کار کنند؛ به¬عبارتی دیگر، ما در این¬دست از پروژهها به¬دنبال ارائه¬ی راهحلهای هوشمندانهای براساس پتانسیلهای وضعیت موجود بودیم و نه مداخله¬ی حداکثری و پاک کردن قسمتهایی از شهر و ساختن مجتمع مسکونی بر روی آن!
مسکن اجتماعی و اصولاً "معماری عمومی" به ¬کدام¬یک از عوامل وابسته هستند؟
اشاره میکنم به یک سلسه¬مصاحبه باعنوان"سه دیگری" با جناب آقای «سینا دادخواه» با این مضمون که ما همواره با سه موضوع دیگر نیز دستوپنجه نرم میکنیم: حاکمیت، بازار و غرب! در این مصاحبه، راجع به رابطه¬ی بازار و حاکمیت صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که نماد دستدادن حاکمیت و بازار در ساختمانهای عمومی یک-نوع از تبلیغات مذهبی و حکومتی است.
آیا ایجاد نمونههای موفق معاصر در مسکن اجتماعی میتواند به¬ترویج این ایدهها کمک کند؟
بله؛ بدون هیچ گمانی این¬چنین خواهد بود؛ البته اگر با دیدی کلان و نگاهی فرهنگی به این موضوع بنگریم. متأسفانه رویکرد فعلی به این مسئله، کاسب¬کارانه است و مباحث اجتماعی و فرهنگی به میزان کم¬تری در آن جای دارد، گاهی هم مدیرانی میانی پیدا میشوند که با نگاهی فرهنگی به این مقوله می¬نگرند. لازمه¬ی رسیدن به پروژههای مطلوب اجتماعی، ایجاد یک اراده¬ی بلندمدت و تغییرات مثبت در بدنه¬ی حکومت است.
پروژه¬ی مثلث، بدون ایجاد حصار/ مرزبندی اطرافش، شهر را به درون دعوت میکند و بیش¬تر از سایر بلوکهای مجموعه تمایل به نقشآفرینی اجتماعی دارد؛ آیا مناطق شهری موجود در شهرهای بزرگ ایران، قابلیت برقراری تعاملات اجتماعی و فرهنگی با ساختمانسازی را دارند؟
لازم به ذکر است که پروژه¬ی مثلث، قسمتی از طرح آقای «میرمیران» و آخرین فاز از ساختمانهایی بود که در کنار هم ساخته شده بودند، ولی طرحهای ایشان توسط گروههای دیگری مورد تغییر قرار گرفت و درعمل آن ایدهی دوبلکسها از دست رفت. من به این فکر کردم که چطور میتوانم به¬عنوان معمار پروژه، طرح را هم به ریشهی اولیه-اش برگردانم و هم با خواستههای نسل جدید هم¬خوان کنم.
پروژه¬ی مثلث نیز باتوجه به اینکه پروژهای مسکونی است با مسئله¬ی مرزها، هم در قالب عرصههای عمومی/ خصوصی و هم در قالب فاصله¬ی میان دوران سنت و مدرنِ امروزی مواجه است؛ بنابراین، "توجه به فرم بیرونی" و"روابط درونی" هم¬زمان مورد تأکید قرارگرفتند. اصلاح روابط درونی پلان نیز ازطریق ایجاد بخشبندیها و تفکیک میان عرصههای عمومی و خصوصی توسعه پیدا کرد.
یکی دیگر از ایدههایی که در تجدیدنظر پلانهای پیشین شکل گرفت، خلق فضاهای باز و برخوردار از چشمانداز مناسب بود که هم بتواند در ترکیب با فضاهای مسکونی ارائهی خدمت نماید و هم از الگوی هندسی طرح پیروی کند. وُیدهای پیشین جای خود را به تراسهایی دادهاند که با گشودگی به¬سوی محیط اطراف و در ترکیب با پوشش گیاهی، سطح مطلوبی از چشمانداز و محرمیت را به¬وجود آورده¬اند.
به¬نظر میرسد، رویکرد برج مسکونی مثلث از خانههایی دستیافتنی به¬سوی خانههایی رؤیایی دگرگون شده است؛ آیا نگاه ویژهای به نیازهای گروههای اجتماعی مختلف وجود دارد؟ چه امکانات و شرایطی را برای رفاه این افراد در پروژهها در نظر گرفتهاید؟
با این بحث موافق نیستم؛ اینکه مسکن اجتماعی بتواند یک حداقلی از کیفیات را در خود داشته باشد ارتباطی به «خانه¬ی رؤیایی» ندارد. در این پروژه از متریالهای عجیبی استفاده نشده و فقط سعی شده است که با کیفیت دیزاین، چه در کلیات فضایی و حجمی و چه در جزئیات داخلی و محوطهسازی، به شعور مخاطب احترام گذاشته شود؛ فکر میکنم گاهی اوقات نیز این سررشته گم میشود. مسکن اجتماعی میبایست با تمام وجود به مخاطب خود «احترام» بگذارد، در غیر این صورت به جایگاهی تبدیل میشود که ناهنجاری و بزه در آن رشد میکند؛ کافی است به پروژه¬ی نواب نگاهی بیندازید!
برج مسکونی مثلث، برنده¬ی بهترین پروژه در گروه ساختمان پایدار بنیاد انرژی 2022 است؛ تا چه اندازه ورود معماران را به مسائل مربوط به انرژی، آب، سلامت و انسان در یک پروژه ضروری میدانید؟
من فکر میکنم توجه به این مسائل از جنس مباحثی است که عقل سلیم و جمعی در دنیا -بخوانید روشن¬فکری در دنیای معاصر- بر دوش معماران گذاشته است؛ به¬عبارت دیگر، این خود فهم اندیشمندان در رشتههای مختلف از دیسیپلین معماری است؛ اینکه معماری چگونه میتواند سهم خود را در این بحرانها ادا کند؟!
یادم هست جملهای از «رم کولهاس» شنیدم که میگفت: «خیلی طول کشید تا فهمیدم چیزهایی که از آن خوشم نمیآید به اندازهی چیزهایی که از آن خوشم میآید مهم هستند».
مسئله این است که از نظر "دنیا" این موارد بسیار مهم هستند؛ چه خوشمان بیاید، چه نه!
چه پیشنیازهایی برای یک پروژه¬ی مسکونی وجود دارد تا بتواند در تنظیم عملکردهای شهری ازقبیل کار، تفریح، سلامت و ترافیک نقش¬هایی را ایفا کند؟
آتلیه¬ی "تراکم" در کانون معماری معاصر ایران، تمرینی را در زمینه¬ی تاریخ قوانین شهرسازی تهران به¬انجام رسانده که نتایج آن قابل ملاحظه است. اگر تهران در سال 1400 هیچ قانونی نداشت، ساختوساز در این شهر دچار وضعیتی عجیبتر از لحظه¬ی اکنونش نمیشد؛ یعنی همان تمایل دوران قاجار به حضور در شمال تهران، خرید زمین و مسکن¬گزیدن در آن؛ به¬عبارت دیگر، قوانین ما در این میل تغییری ایجاد نکردند؛ یعنی نخواستند که این میل جمعی را به چیزی عمیقتر و بهتر تبدیل کنند؛ یعنی حتی اگر قانون هم ¬نمی¬داشتیم، درنهایت بیش¬ترین میزان تراکم تهران در شمال آن جمع میشد، در حالی که سرنوشت تهران میتوانست به¬واسطهی وجود قانون به گونهای دیگر رقم بخورد.
بدنه¬ی معماری کشور، زیرساختهای لازم جهت بازنویسی و تغییر در ضوابط ساختمان¬سازی را ندارد و این نحوه¬ی توزیع تراکم، یک موضوع کلان در شهرسازی است. دست پنهان بازار و حاکمیت، واقعیتهای حال حاضر شهر تهران را رقم زده است، این در شرایطی است که ما میتوانستیم تقاضا برای ایجاد مجموعههایی با کیفیتهای بالای زیستی را از مناطق خوش آب¬وهوای واقع در شمال تهران به¬سمت محلههای جنوبی، مانند محله¬ی قلعهمرغی منحرف کنیم؛ بدین¬ترتیب، ضمن حفظ چشماندازهای طبیعی، عملکردهای دیگر شهری نیز از حال بهتری برخوردار بودند.
و در انتها گمان من این است که خوشبختی توسط خود ما ساخته میشود و امروز بهترین فرصت برای انجام این کار است.